هر چی تو بخای ...

میز گردی برای همه

هر چی تو بخای ...

میز گردی برای همه

رمز

داستان زیر رو همینطوری الکی رمزی گذاشتم. هرکس خواست بخونه یه آدرسی چیزی بده براش رمزو می ذارم.

شبح

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

فروغ

هیچ وقت از فروغ خوشم نمیومد. شعراشو تک و توک خونده بودم ولی بازم ازش خوشم نمیومد. تااینکه گذشت و از سرکنجکاوی کتابشو خریدم. بجای شعراش ترجیح دادم نامه هاشو بخونم و اونجا بود ک فهمیدم چقد عاشق این زن هستم...

...

دستش رو که گرفتم، انگار گنجشک کوچیک تنهایی رو تو دستم گرفتم که از ترس نفس نفس می زد؛ گرم و کوچک. مشتشو از هم باز کردم و انگشتامو بین انگشتاش فرو بردم و فشار دادم. سریع دستشو از دستم کشید و چشماشو بست. خنده م گرفت. دوباره دستشو گرفتم. بازم مشتشو گره کرده بود. این بار فقط نوازشش کردم. از خنده ش خنده م گرفته بود!


توجهم به طرف دختری که تمام حواسش به بازیای ما بود جلب شد. مثه تشنه های وسط بیابون تنها چیزی که می دید دستای ما بود. حتی متوجه نشد که از نگاهش خنده م گرفته...


مزاحم لذتش نشدم و سرم رو به بازیای خودمون گرم کردم. مشتشو باز کردم و دستشو بازم فشار دادم. کلافه از شیطنتام خواست دستشو از دستم دربیاره اما دستشو محکم نگه داشتم و بالا آوردم و بوسیدم.


از اتوبوس پیاده شدیم و رفتیم ایستگاه مترو. تو ایستگاه کوچیک مترو چند نفر برای تست عطر ایستاده بودن. بلیط زدیم و وارد شدیم. آدما مثه مورچه ها تو راهرو بین هم می لولیدن! دستشو گرفتم و کشون کشون بدون هیچ حرفی بردمش کنار دیوار. مثه بچه کوچولوها گفت: آاااای! چیکار می کنی؟ ولم کن! مگه زبون نداری؟ دستم درد گرفت...


خنده م گرفت. از نق زدنش و از این که مثه بچه کوچولوهایی که به زور دستشونو از تو دست باباشون در میارن، زود دستشو از تو دستم درآورد. با یه لبخند شرورانه به زور دستشو دوباره گرفتم و گفتم: کجا؟ همین طوری بیا. این دستت مال منه.


مثه دختر کوچولوهای لجباز بازم به زور دستشو از تو دستم درآورد و بدو بدو رفت. سرم رو پایین گرفته بودم و آروم آروم راه می رفتم و می خندیدم. می دونستم که یه ذره که بره دوباره برمی گرده و دستمو می گیره...

از دست دادگی

بعضی وقتا آدما انقدر برای رفتن عجله میکنن که متوجه نمیشن پشت سرشون دارن چی رو از دست میدن. بعضی وقتا انقدر تو فکر رفتنن که فراموش میکنن دارن چی رو نابود میکنن. همیشه یادمون باشه که ممکنه اون چیزی که ما پشت سر گذاشتیم و نابودش کردیم رو کس دیگه ای بیاد و دوباره تعمیرش کنه. و اون روز حتی اگر ما خودمونو نابود کنیم نمیشه اثر کس دیگه رو از زندگی اون کسی که شکستیمش پاک کنیم...

نیمجراجویی = نیم + ماجراجویی

دیشب تو نیم با یه هندی چت کردم!! اولش نفهمیدم کجاییه و تعجب کرده بودم که چرا انگلیسی می نویسه!!  بعد که جوابشو به انگلیسی دادم گفت تو که انگلیسی بلدی چرا عربی می نویسی؟ 

 

آی خندیدم آی خندیدم آی خندیدددددددددددددددددددم 

 

خلاصه توضیح دادم که این خط پارسیه و ایرانیم و شماره شناسنامه م چنده و ....  

 

و یه چیز جالبی برام هویدا شد: ما ایرانیا سر معنی اسمامون خیلی حساسیم و دوست داریم حتما بچه هامون اسم های با معنا و زیبایی داشته باشن درحالی که این آقای شاداب ۲۲ ساله حتی معنی اسم خودشم نمی دونست!!!!!!! 

 

براش توضیح دادم که شاداب یه کلمه فارسیه که معنیش شبیه خوشحاله. کلی با خودش حال کرد!!! 

 

از معنی اسم خودم هم گفتم. همون موقه هم داشتم تو یه صفحه ی دیگه با وینر چت می کردم که سلام جفتشون رو به هم رسوندم. =))))))

یک فنجان داغ

1چیز جدیدی دم کردم! غنچه گل محمدی + زعفران + چای + هل + دارچین. هنوز ننوشیدمش اما بوی فوق العاده ای داره.

جادوی ماه۳

گوشیمو دستم می گیرم و منو رو باز می کنم. فال روزانمو می خونم و توی جام غلت می خورم.

ادامه مطلب ...

قصر باشکوه

ما معمار زندگی خودمون هستیم. یک معمار خوب, وقتی قصری که ساخته خراب میشه, اون قصرو با همون مصالح قصر خراب شده بازسازی نمیکنه. بلکه با مصالح جدیدی, قصری میسازه باشکوه تر و بزرگ تر.

جادوی ماه 2

یه صدایی می شنیدم. از درونم! منو صدا می زد و بهم بد وبیراه می گفت. 

ادامه مطلب ...