هر چی تو بخای ...

میز گردی برای همه

هر چی تو بخای ...

میز گردی برای همه

احساس من و او به هم طور خاص و عجیبی شکل گرفت.

از بداخلاقی و بدجنسی و دعوا شروع شد تا لجبازی و بدخلقی و حرص در آوردن هایی که ابتدا برای انتقام و لجبازی بودند اما کم کم تبدیل به نشانه ی احساس خارق العاده ای شدند که به مرور شکل گرفت و مسیرش را به سمت به اوج رسیدن طی میکند.

اوجی که قرار نیست هرگز به آن برسیم ولی در مسیرش لحظه ها، ساعت ها و سال های رمانتیک و جذابی رو خواهیم داشت.❤



. نمیدونم کدوم یکی غیر عادی تره! زوجایی که هیچ برنامه ای برای روزای تلخ و دعواهاشون ندارن، یا زوجایی که میدونن دعوا خواهند کرد و برای کمتر تلخ شدنش و پایان خوش ترش برنامه ریزی میکنن؟


. خوشحالی یک لحظه ی نابه کنار کسی که بی پروا احساسشو به نمایش میذاره.

شیرین

لب های نرم و درشتش از دور هم شیرین بود. با آن خنده ی ملیح و نگاه به زیر افتاده، چه لطیف و دل انگیز بود. با آن همه مژه ای که میخاستم با انگشت درهمشان بریزم، پلکی زد و نگاه خیره ام را گیر انداخت. لبخند گشاده ای به رویش زدم و خونسرد به نوشیدن شکلات سرد دعوتش کردم.

دعوتم را پذیرا شد و من خیره، حرکت ظریف انگشتان باریک و بلندش دور لیوان را دنبال کردم.

ذهنم لحظه ای ارام نمینشست. گاهی تصوری نرم از موهای مواج مشکی اش زیر شال سرخ نشانم میداد و گاهی تصور خنده ای از ته دل رو به روی فیلمی طنز در سینما و در میان شیطنت هایش مزه ی لب های نرم و درشتش را حدس میزد.

صحبت هایمان بی هدف بودند و از همه جا و همه کس. از خانواده هایمان، دوستانمان و خاطرات گذشته مان، حتا شوخی های دونفره مان و آن پیام های صوتی شیطنت آمیز که از من باج گرفته بود...

کافه شلوغ و پر سر و صدا بود و من فقط صدای هیجان زده ی او را میشنیدم و دنبال پاسخ یک پرسش بودم؛ چه شد که انقدر دوستش دارم...

یاداوری

یک هفته است که صدای تو را نشنیده ام. یک هفته است که تنها زمانی که نگاهت کرده ام از پشت پنجره ی دانشکده است زمانی که با دوستان مشترکمان میگویی و میخندی. یک هفته است که مرا رنجانده ای ولی قدمی پیش نگذاشته ای و من از خود میپرسم چرا؟

عزمم را جزم میکنم و با انکه بغض گلویم را گرفته در راه خانه هم مسیرت میشوم.

صحبت مان به درازا میکشد. من میخاهمت و تو نه. من میخاهم با تو بسازم و تو تنهایی. من میخاهم با تو نفس بکشم و تو احساس خفگی میکنی. من اشکم بی صدا می اید و تو به راحتی معذرت خاهی میکنی از اینکه یک سال و نیم من را به هیچ امیدوار کرده ای.

میدانستم که درک کردنش برایت مشکل است: "فقط زمانی میفهمی چی میگم و چه حالی دارم که یه روزی تو جایگاهی که من نشستم نشسته باشی."

خندیدی و بی تفاوت رفتی و من سال هاست لحظه لحظه های رنجی را که برده ام به خاطر دارم.




. گاهی اوقات ادما دیر میفهمن و گاهی هرگز نمیفهمن.

. وقتی رابطتون با کسی تموم میشه تهدید به نگذشتن نکنید.

. وقتی کسی ازتون جدا میشه، جدایی رو جدی بگیرید و بدونید دیگه مایی وجود نداره.

. ادما اسباب بازی شما نیستن که هروقت دلتون تنگ شد برید یک ساعت باهاشون بازی کنید تا حالتون خوب بشه.

. وقتی کسی رو واقعن دوست دارید ولی حاضر نیستید باهاش وقت بگذرونید، دوست داشتنتو بذارید در کوزه آبشو بخورید.

. گاهی اوقات یه دختر با سن خیلی کم بی نهایت عاقل تر و پخته تر از یه دختر با سن خیلی بالاتره. بخاطر تفاوت سنی دختری رو که میپسندید رها نکنید.

. تن به حضور کسی که نمیدونه از زندگیش چی میخاد ندید.

. اگر کسی تهدیدتون کرد که ازتون نمیگذره فقط بخندید. بذارید با طرز فکر خودش خوش باشه.