زندگی گاهی اون روی خودشو نشون می ده که دستمون بیاد با کی طرفیم و حسابی حالمون بگیره ...
اما ما باید تو همچین مواقعی چه واکنشی نشون بدیم ؟ بشینیم و فقط زندگیمونو نگاه کنیم که داره جلو چشممون پر پر می زنه یا بریم بجنگیم و نذاریم که پر پر بزنه و خب اینم عواقب خودشو داره که می شه برای مثال پر پر زدن خودمون رو ببینیم ... منظورمو که متوجه می شید ؟ فشار خون ... قند خون ... ناراحتی قلبی و ...
اما واقعا آدم هر چقدم که فلسفه بافی کنه و چرند بگه مگه می شه در برابر مشکلاتش مثه سیب زمینی رفتار کنه و واکنشی نشون نده ؟؟
بله خب می شه !! من خودم شخصا برای اولین کنکورم سیب زمینی بودم از نوع آب پز شده ش ( یعنی در این حد بی خیال ... )
اما خوب که به قضیه نگاه می کنم می بینم که نمی شه . من اگر سیب زمینی بودم بخاطر این بود که برام مهم نبود . خب من برای آینده م برنامه های دیگه ای داشتم و اون تجربه فقط برای این بود که دهن بقیه بسته شه و کسی کاری به کارم نداشته باشه . برای همین سر کنکور خوابم برد و بعدم که بیدار شدم با صندلیم تاب خوردم تا جایی که تهوع گرفتم و شانس آوردم همون موقعا در قفسو باز کردن ! ( البته بعد از اومدن رتبه ها دوستان حسابی از خجالتم در اومدن )
اما یه زمانی اومد که من دوباره تو همون موقعیت قرار گرفتم . دوباره چند صد تا تست و این بار برام مهم بود . پای زندگیم در میون بود و آینده ای که ممکن بود داشته باشم ( که الان دارم ) و چیزایی که ممکن بود از دست بدمشون و این بار خبری از سیب زمینی نبود ( خصوصا از نوع آب پز )
+ سر و ته نداشت چون ذهنم آشفته س . با این که فرشته تمام تلاششو می کنه که از این آشفتگی بیرون بیام ( حتی برام یه قفسه فرستاده ... از نوع تلپاتی =)) ) اما خب کلی فکر تو سرمه و کلی سوال و کلی ایده و ...
++ بیاید با هم برای یکی از بهترین دوستای دانشگاه دوست دبیرستان من ( خب الان که معلومه که کیه دیگه !! ) دعا کنیم . امیدوارم زودتر از زیر دست دکترای ــــــــــــــــــــــ نجات پیدا کنه . ( جای خالی را پر کنید ! )
گفتم دکتر یاد یکی از آشفتگیام افتادم . پدرام گفته بود 26 ساعت تاقباز خوابیده ... و من وحشت کردم چون ده دقه تاقباز خوابیدن هم منو می کشه . اصلا اگر بیشتر از 7 ساعت درازکش بخوایم ( تو خواب هم زیاد می چرخم ) همه ی بدنم درد می گیره ... واقعا امیدوارم کسی مریض نشه ( هر چند امید مزخرفیه چون حتی تصورشم ممکن نیست )
+++ من با مامانم خوبم . تقریبا اونایی که بیشتر منو می شناسن می دونن که مامانم چقد با حاله ( تق تق ... زدم به تخته ) اما پدر ......................... ( جای خالی را پر نکیند ! )
البته نیت کردیم به درک متقابلی برسیم ( قربه الی الله ) اما عمل مهمه . خیلی هم مهمه . و من نمی دونم پدر در عمل چقدر توانشو داره که بخواد منو درک کنه ( نه اون چیزی که از من تو ذهن خودش ساخته )
++++ کفتر کاکل به سر های های
این خبر از من ببر های های
بگو به یارم که دوستش ندارم ...
هه هه هه هه هه هه .. کلا مرض دارم گویا و گویاتر این که گویا مشهوده که مرض دارم
و خداوند عذابی را خلق کرد به نام انتخاب واحد تا بشر ز گهواره تا گور دانش برود به ما تحتش و زهر مارش گردد ...
من نمی دونم اگر این انتخاب واحد نبود چطوری می خواستم قیامت رو تا این حد ملموس حس کنم واقعا ...
دمشون گرم ما رو از این نعمت محروم نکردن ...
بعضی وقتا یه اتفاقایی میفته آدم نمی دونه باید ناراحت بشه تعجب کنه چیکار کنه کلا !!
ما نشسته بودیم فیلم می دیدیم که بابام نمی دونم چی شد داشت رد می شد یه دفعه صدا کرد گفت یکی از ماهیا مرده !!
ما یه مقدار به هم نگاه کردیم با تعجب که یعنی چی اینا یه ساعت پیش که خوب بودن چی شده مگه که یکیشون مرده ؟؟
رفتیم دیدیم بدبخت شکمش سوراخ شده دریغ از ذره ای دل و روده تو شکمش ... چشم هم نداشت !! جای سیاهی چشمش کامل از جا در اومده بود !! آوردیمش بیرون دیدیم اون طرف سرش هنوز چشم داره ولی شکمش از اون ور هم فقط استخونش مونده بود ...
و می دونید نتیجه چی شد ؟؟
خاله م گفت که باید لجن خور رو عوض کنید . کار خودش بود لامصب ...
چسبیده بوده به شکم ماهی بیچاره و تمام محتویات شکمشو کشیده بوده بیرون ...
قرار بود این قاتلو ببریم عوضش کنیم اما هنوز سر جاشه !! نمی دونم ماهیای دیگه به چه جراتی خودشونو از آب پرت نمی کنن بیرون !!!!!!!
+ این داستان کاملا واقعی ست و همین امروز ظهر اتفاق افتاده .
+ یادمون باشه تو زندگی واقعیمون هم بعضی آدما اطرافمون هستن که مثه لجن خورن . مدتها به آرومی کنارمون ادامه می دن و وقتی بهشون اعتماد کردیم درست مثه همین لجن خور بهمون حمله می کنن و می چسبن بهمون و ذره ذره تمام جونمون رو می خورن ...
+ همیشه در برخورد با این لجن خورهای آدم نما خودتون رو از آب پرت کنین بیرون .
عاقل باش . درسته که می گن عقل و احساس تو یه زمین نیستن و کنار هم قرار ندارن و ...
ولی گفتن . و هر گفته ای لزوما درست نیست . پس باید عاقل بود تا بشه عاشق بود .
+ بعد از کلی شعر معنی کردن الآن می فهمم واقعا که وقتی می گن عاشق و دیوانه وقتی به ماه نگاه کنن دیوانه تر می شن یعنی چی ...
.
.
.
.
.
.
.
.
بخاطر تاثیر جذر و مدی ه ماه روی بدنمونه
باور کنید همه تلاشمو کردم !!
دست خودم نیست .یه وقتایی اصلا هوای نوشتن نمیاد . باید هواش بیاد آدمو بگیره تو خودش .
حالا یه بار دیگه تلاش می کنم ...