خیلی تفاوت های دیگه هم هست که دختر پسر امروز با آدم و حوای اولیه داره. اما این وسط یک چیز نه تنها متفاوت نشده بلکه پیشرفته تر و پیچیده تر شده و اون غریزه ست. میل به با هم بودن زن و مرد.
این میل نه میمیره نه از بین میره و نه می شه نابودش کرد. گاهی حتی نمی شه کنترلش کرد. موضوع مربوط به چیزیه که دوست دارم اسمشو بذارم تقابل کلیت مغز (خصوصا بخش ناخودآگاه) با جزیی از مغز (به عنوان بخش خودآگاه) در دفاع و حمایت از ژن بشریت و گسترش اون.
نمی دونم چند نفر از شما از این پدیده ی علمی اطلاع دارید که مغز بسته به صراحت بخش خودآگاه مغزتون به مسائل جن30، خواب هاتون رو دست کاری می کنه. در واقع مغز به طور شگفت انگیزی خواب ها رو سانسور می کنه. اون ممکنه بهتون دو تا بادکنک نشون بده یا یه موز که شما ببینید و لذت ببرید اما در پس ذهن شما چیزای دیگه ای دیده شده و وقتی ذهن ناخودآگاه به سدها و اخطارهای ذهن خودآگاه برای نشون دادن خواسته های درونیتون به شما می رسه، درست مثل یه بزرگتر، شکل ظاهری اون خواسته رو تغییر می ده تا ذهن خودآگاه بهش مجوز عبور و دیده شدن رو بده. می تونیم به این کار ذهن ناخودآگاه بگیم حقه زدن، فریب دادن یا قانع کردن ذهن خودآگاه. شاید اگر عمیق نگاه کنیم فریب دادن با قانع کردن (که اون چیز خوبه) فرق کنه اما این موضوع صحبت من نیست.
چیزی که من بهش فکر می کردم و با خوندن مطلبی که بهم ایمیل شده بود تا حدی منو به ذهنیتم نزدیک کرد این بود که از کجا معلوم ذهن ناخودآگاه که انقدر زیرکانه خواب های مارو، هرچقدر از دید خودآگاه زشت و زننده باشن، برامون دلپسند نشون می ده همین کار رو وقتی بیداریم انجام نده؟ (تو این ایمیل گفته شده بود همین طوره)
چیزی که مسلمه شیوه ی زندگی فعلی ما با اهداف مغز ما برای پراکنده کردن ژن بشریت اگر در تضاد نباشه لا اقل هم مسیر هم نیست. یه نگاهی به اطرافمون بندازیم تا خوب موضوع رو درک کنیم. هممون می دونیم که بدن به محض رسیدن به بلوغ جن30ش شروع به بیان درخواست هاش می کنه. این ژن ما انسانهاست. مغز ما یک هدف برتر داره درست مثل تمام موجودات متکامل دیگه و اون تولید مثل و پراکنده کردن ژن بشریته. مغز می بینه بدن آماده شده پس شروع می کنه به پیغام دادن. این چیزیه که از درون ما اتفاق میفته. اما ما محدود به درونمون نیستیم. ما از لحظه ی شکل گیری نطفه با چیزی مواجهیم که خارج از ماست و بزرگتر از ما: دنیای اطراف ما.
سال ها طول کشیده تا انسان به این مرحله برسه که چطور با دیگران زندگی کنه. خوب ها و بدها شکل گرفتن و متعاقب اون رفتارها به تناسب موقعیتی که توشون هستن ارزش گذاری شدن و این رشد ارزش گذاری همزمان با رشد جامعه شده و فرهنگ های مختلفی شکل گرفتن و بعدها قوانین پیچیده ای اومدن به کمک ما تا بتونیم این رشد جمعیتی رو حفظ کنیم و گسترش بدیم.