هر چی تو بخای ...

میز گردی برای همه

هر چی تو بخای ...

میز گردی برای همه

+

اون زمانی که مطمئن بشم مهم نیست حتی یک لحظه هم صبر نمی کنم. همه چیز زود بی رنگ می شه...

فرشته

تو کجایی ای فرشته * گم شدم تو غربت شهر // بین آدمای سردرگم * تو خیابونای بی ته

توان

گاهی توان ادراک افکار آشفته ی ذهنم از عهده ام خارج است...!

غروب

آفتاب که غروب می کند روز دیگرم شروع می شود. من می مانم و سیاه مشق های افکارم و هجوم باران های سرد پاییزی. یک روز خواهم رفت جایی دورتر از نبض تو. بی بازگشت بی امید سخت تر از حرف هایت...

مرگ غرور

غرور, گاه گاه می شود تنها دارایی. می شود آنچه از گذشته مانده و آنچه آینده را باید بسازد. غرور را نباید کشت. بمیرد انسان مرگ را می بیند...